به نام خدا
چند وقتی بود میخواستم راجع به آتش بنویسم ولی نمیشد تا امروز
تو ماه رمضونیم و دلها همه پیش بهشت و بهشتی شدن ...ولی آدمی زاد عجب موجودییه امسال به چشمم سوخته شدن هزاران هزاران درخت بی زبون رو دیدم شعله هاش آدمو بدجوری به یاد جهنم مینداخت جهنمی که امیدوارم اول تو این دنیا دامن این آتش افروزان روانی رو بگیره همین دیروز بود که دوباره 2 نفر داوطلب برای نجات جنگلهای ایتالیا تو آتش سوختن و مردن کاش به جاشون اونی که عمدا آتش رو به راه انداحته بود میسوخت
من هم اتفاقا یک بار نزدیکی جایی بودم که ناگهان بی دلیل جنگلهای اطرافش شروع به سوختن کردند
اما اینها کیستند که عمدا مخلوقات زیبا و با وقار پروردگار را میسوزانند کسی نمیداند فقط همه میدانند و میگویند که آنها عمدا و با برنامه ریزی دست به این کار میزنند گروهی میگویند شیطان ظرستانند که به علت علاقه به آتش جهنم با این کار لذت میبرند گروهی میگویند مافیاست که در پی سوزاندن جنگلها و گرفتن زمینهاست ولی هیچ کس نمیداند واقعا چرا و چه کسانی به این حد از جنون رسیده اند که زورشان به این مخلوقات سبز رسیده
هر سال این داستان با آمدن تابستان شروع میشود در ایتالیا و همای گرم را تبدیل به جهنم میکند
یک بار وقتی از میان جنگلهای سیاه وخاکستر شدهای که درست همین دیروز از سبزی میخندیدند میگذشتم اشک توی چشمانم جمع شد صدای ناله های مخلوقات زیبای سوخته به دست بشر بی خدا را میتوانستی بشنوی مگر چه گناهی داشتند جز زیبایی و سبزی
از همه بدتر بیشتر عصبانی شدم وقتی شنیدم خبرنگار ایران از روم دلیل سوختن درختان را گرما توصیف کرد
از چی میترسید که واقعت را نگفت خدا میداند همیشه حققت ها قربانی حفظ موقعیت میشوند شاید ترسیده دولت ایتالیا بیرونش کنه اگه بگه اینجا آدما جنون آتش گرفته اند
من نمیدانم اگر گرما باعث آتش گرفتن میشود چرا جنگلهای افریقا جنگلهای بکر امریکای جنوبی مثلا هر سال اتش نمیگیرد آن هم به این شکل
بیچاره درختان سوخته
خدایا تو خود کمک کن بشر به کجا میرود
به نام تنهاترین یار
یه روز معلم گفت عجایب هفت گانه را بنویسید هر کسی چیزی نوشت از اهرام مصر ..تاج محل..کانال پاناما..دیوار چین...کلیسای پطرس مقدس..معلم هنگام جمع کردن نوشته ها متوجه شد یکی سخت به فکر فرو رفته و با چهره مضطرب به او نگاه میکند پرسید چی شده گفت آخه تعدادشون خیلی زیاده نمیتونم همه رو بنویسم ..معلم گفت خوب همونایی رو که نوشتی نام ببر شاید ما بتونیم کمکت کنیم چی نوشتی حالا...دخترک شروع به خواندن کرد...زندگی...دیدن...شنیدن...را ه زفتن...مادرم...پدرم...گلها ...آسمان...ستاره ها... همه کلاس در سکوت فرو رفته بود...........
یادمه اولین روزا که اومده بودم اینجا طبق روال ایران دلم میخواست مرتب گاز روشن باشه و منم لباسای معمولی بپوشم نه لباسای کلفت و پشمی کاری که همه تو زمستونا تو ایران میکنن و تازه اگرم گرم بشه پنجره رو باز میکنن.بله مگه ممکتمون گاز نداره باید مصرف کنیم دیگه بماند که تو ایران هر خونه ای گاز مصرف نمیکنه گاز صادر میکنه ... ولی خوب همون 2 ماه اول با دیدن300 یورو قبض گاز فهمیدم که نخیر اینجا از این خبرا نیست تازه به نظر خودم خیلی صرف جویی هم کرده بودم این نتیجش... گفتم خوب عیب نداره گاز ندارن....واسه اینه گرونه ... دیگه این یه قلمو صرفه جویی میشه کرداز اینم بیشتر اگر چه واقعا سخته....گذشت و دیدیم نه بابا موضوع به گاز ختم نمیشه...برقم شامل حال میشه آبم همین طور منم که تو ایران دوست صمیمی لوازم برقی بخصوص اتو بودم و مثل موبایل دایم باهام بود... چی بود که...... کلا به 2 بار در هفته اونم به مدت محدود اتو کشی رو تعطیل کردم...تابستون بزرگترین شک روحی روانی رو دیدم ...بابا اینا دیگه کی بودن...یعنی هیچ کی کولر روشن نمیکرد...یا تو اون گرما و رطوبت که آدم میمیره ..روزی نیم ساعت...داشتم میمردم ...خیلی تازه اگه خاطرتو میخواستن برات پنکه میزدن یه کم ..دیگه حالا مفهمیدم مثلا چطوری گرما کشته هم میده هر سال...هر وقت اخباری میشنیدم که مثلا فلان کشور اروپایی از موج گرما مثلا فلان قدر نفر مرده تا این لحظه... میگفتم وااااا تو کشورای اروپایی طور میشه مثلا کسی از گرما بمیره....وای چقدر میمردم واسه زیر کولر با پتو خوابیدن که عادت ما ایرانی ها تو تابستونه....خلاصه تابستونم رد کردیم و گوشی در مورد مصرف برقم هم دستم اومد... دیگه خداییش تلفن که دیگه چه ربطی به نفت داشتن و این چیزا داره...بله...یه چیز جالب بر خلاف ایران که اتفاقا مثبت هم بود این بود که اون گوشی بازیهای تو ایران تو اینجا خبری نبود و چشم و هم چشمی گوشی در کار نبود...همه اکثرا از گوشیهای ساده استفاده میکردن ختی خیلی ها نمیدونستن بلوتوس چی هست!!! تلفن اثباب بازی یا وسیله پز نبوده و نیست با یه بار شارز 5 پنج یورویی یه 20 دقیقه ای میشد و البته هنوزم میشه حرف زد...قید تلفن به خارجم زدم چون هیچ دلم نمیخواست ور شکست شم ....و روابط رو تا حد ممکن به مسنجر ختم کردم از خیر گرفتن تلفن ثابت هم گذشتم چون دوستم قبلا این کارو کرده بوداولا که از زمان درخواست تا اومدن یه یه سال و خرده ای طول کشید تازه حالا مجبوره ماهی بدون استفاده هم ثابت 50 یورو رو بده ...منم گفتم نه بابا بازم صد رحمت به این موبایلشون جالبی این که اول خطم از یه شرکت بود که از ایران به گوشیم زنگ میزدن پیام نمیرسید به شماره دوستم که از همین شرکت من بود ولی هم میشد زنگ بزنن هم پیام ...با خوشحالی از روی تبلیغی که دیده بودم شماره دیگه ای از یه شرکت جدید خریدم...هه دیگه بهم زنگم نمیتونستن از خارح بزنن...من باشم گول تبلیغاتو نخورم
تازه یه مزایای دیگه هم داره با 5 یورو مثلا یه کم بیشتر از 20 دقیقه میشه حرف زد
عوضش هر وقت ایران میرم یه دل سیر با هر نفر 60 دقیقه حرف میزنم....
زیاد نمیخوام پستم طولانی شه....پس بقیه این داستان باشه دفعه دیگه...
ادامه دارد....
.