خبرنگاران خواب به قلم:«ایراندخت از ایتالیا» *چهارشنبه 86/10/19 * 1:39 صبح *

به نام وفادار ترین یار

اما در بحث قبل یکی دیگه ار دلایلی که یادم رفت بگم و خیلی هم مهمه کار رسانه های جمعی است و از همه مهمتر تلوزیونه اما آیا خبرنگاران ایرانی این جا به خوبی به وظیفه ای که براش اومدن عمل میکنن یا نه»

برای مثال از همین صدا و سیمای خودمون شروع میکنیم از نظر من و خیلی های دیگه انها کاملا خواب هستند یه مثال میزنم چند ماهی است که دادگاه در حال محاکمه مجمع کوچک شیعیان و سازمان مسلمانان ایتالیاست به خاطر درج یک تحلیل کوتاه از جنگ اسراییل و لبنان وقاضی یهودی ان انها را مجبور به پرداخت مبالغ هنگفت کرده و هنوز هم پرونده باز است و و ادامه داردو هنوز معلوم نیست چه خواهد شد اقایان خبرنگار روحشان هم از این اخبار خبر ندارد که البته اولین بار نیست در کشور آخر ادعای آزادی بیان اتفاق میافتد

و در عوض گزارشات آقایان خبرنگار راجع به بستنی خوردن ایتالیایی ها و رفتار مادر شوهرهای ایتالیایی با عروسانشان است...از همین یک مثال فکر کنم میشود فهمیدکه...

در ماه حداقل 10 کتاب راجع به ایران چاپ میشود از این میان شاید فقط در 2 تای آنها بتوانید رد پای حقیقت را پیدا کرد در تلوزیون در هفته حداقل 2 یا 3 گزارش با موضوعی مربوط به ایران میشود پیدا کرد که البته آنها هم دست کمی از کتابها ندارند حتی پیدا کردن میزگردهای سیاسی راجع به ایران هم در تلوزیون ایتالیا کار مشکلی نیست یک مثال کوچک بزنم بد نیست..... یادم هست برنامه ای را که گزارشش از ایران مال 10 یا 12 سال پیش بود(و البته به اسم ایران امروز ) و تصاویری که در پس زمینه آن پخش میشد به جای ایران از مناطق فقیر افریقا و افغانستان بود.... در حالی که معمولا در این برنامه منوال بر این بود که راجع به کشوری که مورد بحث است تصاویر پشت سر پخش شود یادم هست پیرمردی را سوار بر یک الاغ که من به عنوان ایرانی خوب متوجه شدم که این بنده خدا اصلا ایرانی نیست را حدود 5 بار تکرار کرد و همچنین تصاویر از این دست....از این دست کارهای برنامه ریزی شده تا بخواهید زیاده و معلومه که شمام اگر جای بیننده بودید مثلا تهران رو با افغانستان یکی میپنداشتید...بله بر عکس خبرنگاران ما خبرنگاران آنها خیلی هم هشیارن و میدونن که کجا چه کاری باید کرد و از این قبیلند خبرنگارانی که معروفند به ضد ایرانی و اسلامی... و هر سال مثل آب خوردن ویزا میگیرند و مشغول تهیه گزارش بر ضد همین ایران میشند

خبرنگاری شغلی است که به هوش و اعتقاد زیادی احتیاچ دارهاونم وقتی خبرنگار ایران هستی

 نه این که در اداره بنشینی و تلوزیون نگاه کنی هر وقت دیدی یه خبری خیلی داغ شد تصویراشو از تلوزیون بگیری و به عنوان گزارش بفرستی...و بعید نیست که نتیجه هم این شود...کسانی که فقط دنبال در خارج بودن و کسب درآمد هستند به درد این کار مهم نمیخورند کاش مسئولین این کار دقت بیشتری در انتخاب خبرنگاران  میکردند یا حداقل نظارتی به کار این گروه داشتند....چون این کار به آدمهای با انگیزه و فعالی نیاز داره که هشیار و عاشق ایران اسلامی باشن .


دلت را خانه ما کن:دلداده




رویا یا واقعیت به قلم:«ایراندخت از ایتالیا» *جمعه 86/9/9 * 10:31 عصر *

به نام تنهاترین یار
ای وطن
ندیدن و نشنیدنت عشقتو از دلم نبرد
فقط دونستم بی تو دلم پرپر شد و گم شد و مُرد

اولین بار که با عجله ایران را ترک میکردم فقط از غریبی طرز نوشتنش را میدانستم و فکر نمیکردم پس از مدت کمی دلم برای یک جرعه از  یاد وطن و یک نفس از هوایش پر بزند و لحظه ها رو بشمارم برای دوباره دیدنش...
از آنجایی که مثل خیلی های دیگر برای یافتن آرزوها یا زندگی بهتر به این جا -ایتالیا- نیامدم و فقط خواست خدا و دست سرنوشت مرا به این جا آورد؛ هیچ وقت از این که حقیقت زندگی در این جا را برای هموطنانم بگویم نترسیدم . کسانی که به بهانه این چیزها به خارج کوچ می کنند کمتر پیش میاید که از حقایق حرف بزنند چون آن وقت دیگران چه فکر خواهند کرد ؟؟!! که فلانی همه چیزش را داد برای ...  و حالا  این خارج رفتنش چه فرقی با زندگی تو ایران داشت و از این چیزا...این شاید به این  دلیل باشد که مردم ما تصویر بسیار رویایی از زندگی در غرب دارند چون اصولا یا اطلاعات را از اقوام و دوستانی میگیرند که طبق دلیلی که گفتم تصویر زندگی را در غرب خیلی خیلی بهتر از آن چیزی که هست برایشان باز گو میکنندو یا ازتوریست ها که برای چند روزی از کشوری بازدید کرده اند و تمام وقت در هتل ها و گردش و تفریح بوده اند ...و خوب معلوم است که چنین کسانی هم میتوانند فقط راجع به ظواهر و زیباییها چیزهایی بگوید...اما تا فردی این جا زندگی نکند دقیقا مانند یک ایتالیایی یا شهروند هر کشور دیگر غربی نمیتوانید بگوید که فرقها و شباهت ها کجاست و قضاوت درست کند به شرط این که مثل دلیل اول هم نباشد.
 اما من مایلم صادقانه اطلاعاتم را در اختیار هموطنانم بگذارم .
چندی پیش در یک وبلاگ مطالبی خواندم که فکر میکنم نویسنده اش از همین توریستهایی بود که چند روزی این جا مانده بود و مثل 90 درصد ایرانی ها از همان در ورودی یا دیدن اولین پلیس شروع به تعریف کرده بود!از چی؟؟!! از لباس آقای پلیس جلوی در ورودی...دیگر بقیه را خودتان میتونید حدس بزنید که چه دلی از جوونای خواننده وبلاگش برده بود .... شایدبرای مثال اگر میدونست مردم چه دل خونی از همین پلیسهای شیک پوش دارند اینقدر با التهاب به تعریفهایش آب و تاب نمیداد... ازخواندن وبلاگش خیلی جاها خنده ام گرفت ...خیلی جاها هم متاسف میشدم ...خیلی جا ها هم این طوری میشدم دقیقا و   دلم میخواست امکانی پیش می آمد تا من هم بتوانم به این جوونایی که خیلی وقتها از این که بهشون بگن تیپ ایتالیایی ها هستی احساس غرور میکنند و خجالت میکشند که بگویند من متولد فلان شهرایران هستم  بگویم که این ایران ما چه گنج نهفته ای ست ...و خدا رو شکر که این وبلاگ -هر چند که شاید کمترین امکان باشد-  این محیط را فراهم کرد .
                                      به هر حال امیدوارم همراهی امان کنید تا بعد...


دلت را خانه ما کن:دلداده

<      1   2